صبحانه
احوالات نامبرده | | ۱۳۹۰٫۱۰٫۰۷
گفتم «گیچر» شنیدی؟ اسم گربه بوده. تو سریال جاسوسی. خیلی قدیم. گفت عصری بیا. یکی هست اینجا که اینجور چیزها رو خوب بلده.
گفت «رد ساکس» با اکسه یا کیاس؟ یک دستش تختهسیاه بود و یک دستش گچ. روی تخته نوشته بود «بازی امشب» و جلوش بازی دیشب پاک شده بود. روی تلفن نگاه کردم. «با اکسه». گفت من خیلی این چیزها رو بلد نیستم و رفت که تخته را بگذارد جلوی در ورودی.
برگشتنی کچآپ را گذاشت جلوم. بهش گفتم دنبال اسم گربه میگردم. شنبه بود. بار خلوت بود. من بودم و دختر ِ پشت ِ بار و مردی که آبجو میخورد و صورتش پشت شیرهای بزرگ ِ آبجو دیده نمیشود. من صبحانه میخوردم.